مورد ديگري كه در شيوه بحث كردن شما، يا به
عبارت بهتر «تاديب مخالفانتان» برايم جالب است، اينكه شما از حجم انبوه گفته ها
و نوشته هاي آنان كه معمولا درست و بجا نيز مي باشد، به راحتي عبور كرده و
براحتي آنها را ناديده مي گيريد و تنها به كلام يا جمله اي اكتفا مي كنيد و
آنرا دستاويز خود براي تاخت و تاز بر مجرم نگون بخت قرار مي دهيد! البته مورد ديگري را نيز اخيرا پي برده ام كه قبلا از آن غافل بودم! آنهم اينكه
معمولا نظراتي كه مورد پسندتان نباشد، پاك مي كنيد تا روح «روضه خوان بزرگ»
آزرده نشود! مانند كامنت بنده كه اكنون اثري از آثارش پيدا نيست! و اين كامنت
هم احتمالا همسفر همان خواهد شد! اين كامنت را بر خلاف شيوه شما، تنها بخاطر اعتقاد به اين شعر گذاشتم: به عالم دو كس را اگر ديدمي به گرد سر هر دو گرديدمي يكي آنكه گويد بد من به من دگر آنكه پرسد بد خويشتن
اول آنكه هميشه از فراز منبر (جايي بالاتر از
همه) شروع به سخنراني مي كنيد و ديگران را فرودستان خود تصور مي كنيد كه چشم و
زبان بسته، فقط بايد گوششان را باز كنند و از شما چيزي ياد بگيرند! و دوم اينكه بيشتر راغبيد متكلم وحده باشيد و زياد علاقه نداريد كه كسي سكوت
مجلس سخنراني شما را بشكند و نظر ديگري داشته باشد! بسيار ديده ام كه شما در مقابل نظرات مخالف برآشفته شده ايد و جايي فراسوي
مرزهاي ادب و احترام و نزاكت، به تنبيه فرد گناهكار پرداخته ايد! و جزاي اين
گناه نابخشودني را كف دستش گذاشته ايد! (سرنوشتي كه احتمالا گريبانگير اين بنده
حقير فقير سراپا تقصير نيز خواهد شد!)
سلام آقاي ساساني من بحث شما و حنيف را پيگيري كردم و تا حدودي با پيشينه بحث آشنا هستم. حتي بحث
هاي شما و گمگشته در وبلاگ ديگرتان را هم تا بخشي دنبال مي كردم و برايم جذاب
بود. اما به رغم اينكه هميشه پايه ي بحث هستم، هيچگاه نخواستم وارد بحثي بشوم
كه يك طرف آن شما بوديد! البته اميدوارم صراحت لهجه مرا كه برگرفته از حرفه ام (كه روزنامه نگاري است)
تاب بياوريد. هر چند كه اين صراحت لهجه هيچگاه موجب شكستن مرزهاي ادب واحترام
نشده و نخواهد شد. اما با توجه به سوابق موجود! اين احتمال وجود دارد كه شما
چندان موافق مرزبندي مذكور نباشيد! بهرحال بنده هيچگاه در هيچ موضوعي نخواستم با شما وارد بحث شوم، چرا كه نوع
برخورد شما با طرف مقابلتان هميشه اين ذهنيت را ايجاد مي كرد كه متاسفانه شما
ميراث دار دو خصلت عمده روضه خوان ها هستيد!
البته مورد ديگري را نيز اخيرا پي برده ام كه قبلا از آن غافل بودم! آنهم اينكه معمولا نظراتي كه مورد پسندتان نباشد، پاك مي كنيد تا روح «روضه خوان بزرگ» آزرده نشود! مانند كامنت بنده كه اكنون اثري از آثارش پيدا نيست! و اين كامنت هم احتمالا همسفر همان خواهد شد!
اين كامنت را بر خلاف شيوه شما، تنها بخاطر اعتقاد به اين شعر گذاشتم:
به عالم دو كس را اگر ديدمي
به گرد سر هر دو گرديدمي
يكي آنكه گويد بد من به من
دگر آنكه پرسد بد خويشتن
و دوم اينكه بيشتر راغبيد متكلم وحده باشيد و زياد علاقه نداريد كه كسي سكوت مجلس سخنراني شما را بشكند و نظر ديگري داشته باشد!
بسيار ديده ام كه شما در مقابل نظرات مخالف برآشفته شده ايد و جايي فراسوي مرزهاي ادب و احترام و نزاكت، به تنبيه فرد گناهكار پرداخته ايد! و جزاي اين گناه نابخشودني را كف دستش گذاشته ايد! (سرنوشتي كه احتمالا گريبانگير اين بنده حقير فقير سراپا تقصير نيز خواهد شد!)
من بحث شما و حنيف را پيگيري كردم و تا حدودي با پيشينه بحث آشنا هستم. حتي بحث هاي شما و گمگشته در وبلاگ ديگرتان را هم تا بخشي دنبال مي كردم و برايم جذاب بود. اما به رغم اينكه هميشه پايه ي بحث هستم، هيچگاه نخواستم وارد بحثي بشوم كه يك طرف آن شما بوديد!
البته اميدوارم صراحت لهجه مرا كه برگرفته از حرفه ام (كه روزنامه نگاري است) تاب بياوريد. هر چند كه اين صراحت لهجه هيچگاه موجب شكستن مرزهاي ادب واحترام نشده و نخواهد شد. اما با توجه به سوابق موجود! اين احتمال وجود دارد كه شما چندان موافق مرزبندي مذكور نباشيد!
بهرحال بنده هيچگاه در هيچ موضوعي نخواستم با شما وارد بحث شوم، چرا كه نوع برخورد شما با طرف مقابلتان هميشه اين ذهنيت را ايجاد مي كرد كه متاسفانه شما ميراث دار دو خصلت عمده روضه خوان ها هستيد!